* ظرف بيست سال اخير به تدريج دچار تحولات و تغييراتي در فهم از غرب
و مدرنيته و مسائل ديني و كلامي شدهام و البته در مورد مسائل سياسي هم بيتاثير
نبوده است.
* هيچوقت گرايشهاي روشنفكرانه و غربگرايانه نداشتم و اگر حتي يك زماني به مرحوم دكتر شريعتي هم گرايشهايي داشتم از اين جهت بود كه فكر ميكردم شريعتي دارد حرف دين را ميزند.
* در ميان انقلابيون كمتر افرادي بودند كه به نوعي تحت تاثير شريعتي قرار نداشته باشند.
* از سالهاي آغازين انقلاب كه بعضي از آثار شریعتی را مطالعه كرده بودم، به برخي از آثار او علاقهمند بودم. البته هميشه اين نكته هم در ذهنم بود كه وي اشكالاتي هم در اسلامشناسياش دارد ولي در هر صورت او را فردي داراي سوءنيت نميدانستم، البته الان عمق اشتباهات و خطاهاي شريعتي در اسلامشناسياش براي من آشكارتر شده است و او را در القاي برخي حرفها و ايدههاي غلط در اسلامشناسي معاصر موثر ميدانم، اما او را داراي سوءنيت نميدانم.
* با توجه به نابسامانيها و ناهنجاريهاي متعددي كه در زمان دولت آقاي احمدينژاد بروز كرد و نسبت به جريان اصولگرايي فضايي سنگين را در بخش قابل توجهي از نخبگان و عموم مردم ايجاد كرد، طبيعي است كه من بر سركار آمدن دولت آقاي روحاني را يك فرصت كه برخي تهديدها را از بين برد و از انفجارهاي محتمل جلوگيري كرد، بدانم و آن را تقدير خوب خداوند براي جمهوري اسلامي بدانم و البته اساسا اين چرخش قدرت بين دو جناح كشور را از عوامل ثبات جمهوري اسلامي ميدانم.
* من حتي وجود دولت اصلاحات و آقاي خاتمي را هم با همه مسائلي كه داشت، در مجموع به نفع نظام ميدانستم.
* اینکه ما با رد صلاحيت آقاي هاشمي ميخواستيم امكان به قدرت رسيدن يك جناح را سلب كنيم به مصلحت نميدانستم كه البته با تاييد صلاحيت آقاي روحاني و راي آوردن ايشان اين خطر به نحو بهتري رفع شد. ارزيابي من از عملكرد يكساله دولت آقاي روحاني مثبت است و دولت ايشان منشا ثبات و آرامش روحي و رواني براي جامعه ما ـ كه سخت بدان نياز دارد ـ بوده است اگرچه ممكن است انتقادهايي به ايشان وارد باشد.
* بنده دلواپس نيستم (خنده). اين نكته را هم بگويم كه واقعا دلم ميخواهد آقاي روحاني همين پختگي و سنجيدگي كه تا الان در مجموع داشتهاند را ادامه بدهند چراكه معتقدم ميتواند به الگوي جديدي از دولت و قوه مجريه تبديل شود.
* من هم مثل خيليها ماجراي سال 88 را كه از آن تعبير به فتنه ميشود و تعبير درستي هم هست، حادثهای بسيار خطرناك براي كشور و نظام ميدانم كه به لطف خداوند و تدبير و مديريت مقام معظم رهبري مهار شد. حركت آقايان بسيار ناپخته و غلط و خطرناك بود. اگر آنان به قانون تمكين ميكردند، اي بسا شانس راي آوردن در دور بعدي انتخابات را داشتند. اين را هم قبول دارم كه كساني كه در آن قضايا نقش داشتند و احيانا روغني بر آن آتش ريختند بايد براي اصلاح موضعشان تلاش ميكردند و اين كار را بايد انجام بدهند.
* من به هيچوجه با سبك مناظره آقاي احمدينژاد موافق نبودم و آن را بيش از آنكه عليه آقاي هاشمي يا موسوي بدانم، عليه كليت نظام ميدانستم.
* من خودم از منتقدان جدي و اساسي آقاي هاشمي هم در دوران «كيهان» و هم در دوران «صبح» بودم. اما انتقاد و مخالفت، حد و مرز دارد. به هر حال هر چيزي حساب و كتابي دارد و اينطور نيست كه كه حالا چون من منتقد هستم هر نوع حرفي را ميتوانم بگويم و هر نوع برخوردي ميتوانم داشته باشم. ما همان موقع كه منتقد آقاي هاشمي بوديم سعي ميكرديم حد و مرزها را حفظ كنيم. يعني بنده در انتقاداتي كه داشتم هيچگاه آقاي هاشمي را خارج از نظام ندانستم كه ميتوان هر گونه برخوردي با ايشان داشت. تازه با فرد خارج از نظام هم نبايد از مرز انصاف و راستي و اخلاق خارج شد. جالب است بدانيد كه در همان موقع چندين بار از سوي مقام معظم رهبري به خاطر برخي انتقادات از آقاي هاشمي مورد ايراد و تذكر قرار گرفتم و از تذكر ايشان استنباطم اين بود كه ايشان به حفظ آقاي هاشمي براي نظام اهتمام دارند.
* من آقاي خاتمي را هم همچنان درون نظام ميدانم و دلم ميخواهد خود ايشان به گونهيي عمل كند كه پيوندش را با نظام قطع نكند. راندن افراد از زير چتر نظام به خصوص كساني را كه پشتوانهيي از افكار عمومي را دارند، به مصلحت كشور نميدانم و فكر ميكنم سياست ما بايد به سمت التيام بخشي از جراحتي كه در سال 88 به وجود آمد حركت كند و نه تحريك و تشديد بيشتر آن. البته دو طرف ماجرا بايد براي اين مساله تلاش كنند.
* در مجموع فكر ميكردم، احمدی نژاد در سال 84 نسبت به سايرين بهتر است. از نظر من نمره يكي از كانديداها 10 و فرض كنيد نمره ديگري 11 و به نظر من نمره احمدينژاد 12 بود. حتي دور اول رياستجمهوري آقاي احمدينژاد كه من به ايشان راي دادم به عنوان نمره 12 يا 13 راي دادم و نه نمره 20 يا 17 و 16. همان سال 84 كه آقاي احمدينژاد ميگفت ما ميتوانيم و همه امور را اصلاح ميكنيم و عدالت را مستقر ميكنيم و اين حرفها را تكرار ميكرد، من به برخي از دوستان ميگفتم كه اصلا اين رويكرد را درست نميدانم. اينكه آنقدر مشكلات و مسائل اساسي كشور پيش پا افتاده جلوه داده شود كه حل و فصلشان هم هيچ كاري ندارد، اصلا نگاه درستي نيست.
* من بين چهار سال اول آقاي احمدينژاد با چهار سال دوم ايشان تفاوت قايل هستم. خيلي از قصهها و مسائل در چهار سال دوم اتفاق افتاد.
* در انتخابات 92 به آقاي قاليباف رأی دادم، چون باز فكر ميكردم نمرهاش از ديگران بالاتر است و چهره كار آمد و مدير از ايشان در ذهنم بود، اما رأي آوردن عارف يا روحاني را خلاف مصلحت نظام نميدانستم.
* مرزبنديهاي فكري ما با آقايان روحاني و عارف بيشتر بود تا آقاي قاليباف. ضمن اينكه آن زمان تازه آقاي روحاني و آقاي عارف شروع كرده و به انتخابات وارد شده بودند. درست است كه من از همان ابتدا احتمال پيروزي عارف يا روحاني را ميدادم و اين را مثبت ميدانستم چون معتقد بودم نارضايتي متراكم در جامعه را تخليه ميكند و در نهايت اين اتفاق به نفع نظام است.
* دلیل جدایی بنده از کیهان این بود که هم از كار روزنامه خسته شده بودم و به دنبال مفري ميگشتم و هم احساس كردم انطباق سليقهيي لازم با آقاي شريعتمداري را براي ادامه همكاري ندارم.
* همانطور كه ميدانيد در كار مطبوعات به خصوص بين سردبير و مديرمسوول بايد يك توافق و تفاهم بالايي حتي در سليقه و تاكتيكها وجود داشته باشد و صرف در كليات توافق داشتن كافي نيست. مثلا وقتي ايشان آمدند نوع مواجهه ما با شهرداري تهران و آقاي كرباسچي را تندروي ميدانستند. البته در سالهاي بعد مواضع كيهان از زمان ما هم شديدتر شد.